مهمترین مسئلهای که به او انگیزه مبارزه با دشمنان تکفیری میداد، محبت و ارادت قلبیای بود که به حضرت زینب(س) داشت[...]
مهمترین مسئلهای که به او انگیزه مبارزه با دشمنان تکفیری میداد، محبت و ارادت قلبیای بود که به حضرت زینب(س) داشت؛ به گونهای که وقتی شنیده بود تروریستهای تکفیری قصد تخریب حرم اهل بیت(ع) را دارند دیگر طاقت نیاورد و گویی خونش به جوش آمده بود.
با اینکه 45 روز در سوریه جنگیده بود، پس از بازگشت، فوراً برای حضور دوباره مهیا شده بود و هنگامی که با عدم موافقت و پذیرش برای حضور دوباره مواجه شد، با تلاش و ممارست فراوان و ارتباطاتی که با دوستان همرزمش برقرار کرد، کوشید تا بار دیگر نیز در سوریه به منظور مقابله با دشمنان تکفیری حضور یابد که به هر حال موفق به گرفتن مجوز حضور در سوریه شد.
همیشه به من میگفت کنار مزار عمو محمود جای من است و من نیز با او مزاح میکردم و میگفتم آنجا محل تدفین من است، تا اینکه در روز آخری که میخواست به سوریه برود یک روز بعد از خداحافظی پیامکی با این مضمون برای من فرستاد: کنار عمو محمود یادت نره! و من که دوست داشتم سالم برگردد، برایش نوشتم: به سلامت! از همرزمان محمود شنیدم که تقریبا در روزهای پایانی مأموریت دومش، محمود و تعدادی از همرزمانش در منطقهای حائل میان دو جبهه داعش و النصره قرار میگیرند و برای اینکه اجازه اتصال این دو جبهه منحوس را ندهند تا آخرین لحظات زیر آتش سنگین دشمن ایستادگی میکنند.
هنگامی که فرمان عقبنشینی تاکتیکی از سوی فرمانده میآید، وی به سمت اسلحهای که بر روی زمین افتاده بود میرود و به دوست همرزمش میگوید نمیخواهم اسلحهای که با هزینه بیتالمال تهیه شده به دست تکفیری معلون بیفتد و در همین میان هدف گلوله تک تیرانداز دشمن قرار میگیرد و شربت شهادت را مینوشد.
به نقل از محسن مراد اسکندری، عموی شهید محمود مراداسکندری
محمود سوم فروردین 1366 در اهواز متولد شد. سال 1359 عموی او محمود مراداسکندری به شهادت رسید و سال 1366 که محمود به دنیا آمد، پدرش نام برادر شهیدش را برای پسر انتخاب کرد. شهید مراداسکندری پدر و مادر خود را از دست داد و سرپرستی خواهرانش بر عهدهاش بود.
در سال 1394 پس از پایان خدمت سربازی، عازم سوریه شد و سرانجام در 12 بهمن 1394 در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا به شهادت رسید. بنا به خواسته خودش کنار عموی شهیدش به خاک سپرده شد.